گل گیسو

بگذار هرقدر که میخواهد سوت بزند... قطاری که از ریل خارج شده تکلیفش روشن است!

گل گیسو

بگذار هرقدر که میخواهد سوت بزند... قطاری که از ریل خارج شده تکلیفش روشن است!

پـیـــام آســـمـــانـی!



بچه که بودم همیشه تا قبل مدرسه رفتن،با خدا صحبت می کردم!  البته صحبت ما یک طرفه نبود ها!!! خدا هم جوابم رو می داد!!!

شاید بخندین ولی نوع مکالمه ی ما "پرسش و پاسخ" گونه بود!!! همیشه من می پرسیدم و او جواب می داد!!

می پرسید چطور؟؟

مثلا من می پرسیدم : " خدا جون اگه مامانم برام بستنی میخره باد بیاد و پرده ی اتاق تکون بخوره"

و 80% مواقع این اتفاق می افتاد!!!

یعنی من جواب می گرفتم، جواب درست!!!

بلی یا خیرش مهم نبود ، یعنی الان مهم نیست اون موقع دنیام بودن او سوال و جوابا ؛ اما...

اما الان مهم اینه که وقتی فکر می کنم می بینم واقعا جوابم رو می داد...



مدرسه که رفتم سال دوم یا سوم دبستان که بودم وقتی این موضوع رو با معلم خشکه مذهبی که با زور چادر به سرمون می کرد مطرح کردم ؛ حسابی دعوام کرد!!

و گفت فقط معصومین می تونستن با خدا ارتباط برقرار کنن و بـــس!

و این حرفش پُتکی بود بر سر کودکی که عادت شده بود براش حرف زدن با کسی که با حوصله جوابش رو می داد.

روز ها می گذشتن و من احساس تنهایی بیشتری می کردم.

و با ترس هایی که معلم سختگیرمون در من ایجاد کرده بود نماز میخوندم و روزه میگرفتم،

چون او به ما می گفت : " از خدا بترسید"



و من از او ترسیدم!!!

و دیگر با او حرف نزدم مگر چند کلمه ای به زبان عربی سر نماز که آن هم دیری نپایید که قطع شد!



زمان گذشت...

گذشت و گذشت تا همین یکشنبه!

این بار هم با او حرف زدم اما نه مثل قبل ، این بار هم نحوه ی صحبتمان "پرسش و پاسخ" بود

اما این بار او صدایم زد...

اول خودم را به آن راه زدم که یعنی مثلا نشنیدم!

بلند تر صدایم زد!

به آسمان نگاه کردم و او پیام آسمانیش را بر تمام وجودم نازل کرد.

و در آخر هم گفت : " این پیام من است ،حواست باشد که درست به آن بیندیشی و درباره اش تصمیم بگیری"

پرسیدم : " خدایا با دلم یا عقلم؟ "

جواب داد ولی صدایش نا مفهوم بود.

تا دیشب سوالم را دائم تکرار کردم ولی جوابم را نمی داد ، راستش را بخواهید کمی دلخور شدم.

حوالی ساعت 10 شب بود که درمانده دوباره سوالم را تکرار کردم،چشمانم را بستم و وقتی بازشان کردم این را دیدم!!!





جواب از این صریح تر تا بحال از او نگرفته بودم!!!



بــهـــونــه









نو موندن این کتاب ها بعد 4 ماه که از ترم گذشته...

سخت بودنشون...

و قطور بودنشون...

2 تا 2تا امتحان داشتن تو 1 روز!!!

باعث شده تا نتونم کات 2 رو بنویسم و بهتون سر بزنم...


امتحاناتم تا 14 تیر ادامه داره اما زود بر می گردم؛

با کات 2 و خبر های جدید!!!


در حال حاضر :
My exams are too




پچ پچ های اتوبوسی!








تمام مغازه ها شلوغن

رو لب همه از دیدن یه عالمه عروسک بامزه لبخند نشسته

وارد مغازه میشم که برای برادر زاده ی دوستم که به تازگی به دنیا اومده یه عروسک بخرم

اما همه ی عروسک ها یا قرمزن رو رو تنشون نوشته i love u!

یا یه قلب بزرگ قرمز آتشین دستشونه!


ادامه مطلب ...

رویای موسیقایی من...












کتاب دستور سنتور رو باز میکنم

چشمامو می بندم و به خودم قول میدم که تا این قطعه رو بدون نقص نزدم هیچ کار دیگه ای نکنم چند بار بلند بلند نت ها رو میخونم
صدای مامان از اون اتاق میاد که با شوق و ذوق میگه بسه دیگه حالا بزن...

از جام بلند میشم

جعبه ی سنتورو از بالای کتابخونه با زحمت میارم پایین
 از اینکه انقدر روش خاک نشسته خجالت میکشم
 اما بعد سریع به خودم مسلط میشم رمز جعبه رو میزنم و میخوام که بازش کنم

حس میکنم قلبم تند میزنه


 تق!


قفل های جعبه باز میشن
درشو باز میکنم بوی چوب مشامم رو پر میکنه
چند بار نفس عمیق میکشم و با احتیاط میارمش بیرون
با دقت نگاهش میکنم
دلم براش تنگ شده بود
میذارمش جلوم و آروم و لطیف دستمو میکشم  روی سیمها
اول سیم های سفید
بعد سیم های زرد
و بعد سیمهای پشت خرک
صدایی که ایجاد میشه روحنوازه


مضرابها رو میگیرم تو دستم

به نت ها نگاه میکنم و به اسم قطعه "پادشه خوبان (تصنیف قدیمی)"
پادشه خوبان؟!
اما استاد که این که این قطعه رو درس نداده بود


توی همین فکر بودم که از خواب پریدم

حتی دستام هم تو حالتی بودن که انگار مضراب توشونه

سنتورم اما...
هنوز تو جعبه ش بالای کتابخونه خواب بود...




پی نوشت :شاید بیشتر به این خاطر خوابم رو اینجا نوشتم که راجع به یه کنسرت بهتون بگم.اگر به موسیقی سنتی علاقه دارین روز ۵شنبه ۲۸ بهمن گروه نگاه توی مجتمع فرهنگی هنری اسوه کنسرت دارن.دلیل گفتن این قضیه تو وبلاگ من اینه که آواز و نوازندگی سنتور بعهده ی استاد سنتور و خوشنویسی خودمه که من بینهایت بهش مدیونم و در واقع ایشون زندگیمو به سمت هنر سوق دادن. اگر دوست داشتین تو کنسرت شرکت کنید برام بصورت عمومی یا خصوصی کامنت بذارین.