گل گیسو

بگذار هرقدر که میخواهد سوت بزند... قطاری که از ریل خارج شده تکلیفش روشن است!

گل گیسو

بگذار هرقدر که میخواهد سوت بزند... قطاری که از ریل خارج شده تکلیفش روشن است!

پچ پچ های اتوبوسی!








تمام مغازه ها شلوغن

رو لب همه از دیدن یه عالمه عروسک بامزه لبخند نشسته

وارد مغازه میشم که برای برادر زاده ی دوستم که به تازگی به دنیا اومده یه عروسک بخرم

اما همه ی عروسک ها یا قرمزن رو رو تنشون نوشته i love u!

یا یه قلب بزرگ قرمز آتشین دستشونه!


با هزار زحمت و زیر و رو کردن چندین مغازه بالاخره یه خرس سفید با دماغ بنفش نظرم رو جلب میکنه!

و با تایید نظرم توسط دوستم مصمم میشم که بخرمش

میخرمش و بعد از خداحافظی با دوستم سوار اتوبوس میشم

دو تا صندلی اواخر اتوبوس خالی بود

منم که از صبح در حال راه رفتن بودم با خوشحالی به طرف صندلی رفتم

ولی تا به صندلی برسم همه ی خانوم ها با دیدن عروسک تو کیسه ی نازکی که تو دستم بود شروع به پچ پچ کردن


وقتی به صندلی رسیدم سرخی و گر گرفتگی رو رو گونه هام حس میکردم

پچ پچ ها گاهی اوج میگرفت و چند نفر برمیگشتن و نگام میکردن

و من معذب و معذب تر میشدم


تا اینکه دو تا دختر خانم

یکی با چادر و به اصطلاح محجبه !

و اون یکی خیلی شیک و تمیز !

که اون خانوم شیکه یکم زودتر وارد شد و بوی ادکلنش کاملا پیچید توی اتوبوس

تنها صندلی خالی صندلی کنار من بود

و اون میومد که کنارم بشینه


که موضوع پچ پچ ها عوض شد!!!

بیچاره دخترک هم مثل من سرخ شد

اما نمیدونم چرا قبل از اینکه به صندلی برسه نظرش عوض  شد و رفت کنار میله ای که قسمت بانوان! رو از قسمت آقایان جدا میکرد رو به پنجره وایستاد


و خب مسلما اون یکی خانمی که چادر سرش بود اومد و کنار من نشست

چشمتون روز بد نبینه

آن چنان بویی پیچید تو مشامم که تا شب سر درد داشتم

یاد شعار هفته های قدیما افتادم که سر صف میخوندیم

*نظافت نیمی از ایمان است*

پچ پچ ها همچنان ادامه داشت


دختر کنار پنجره غرق افکارش بود...

و دختری که کنار من بود مشغول بلوتوث باز ی و ...

و من به چند دقیقه ای که گذشت فکر میکردم


چرا بعضی از ما (بی تعارف اکثریت جامعه) به خودمون این اجازه رو میدیم که از رو ظاهر آدما راجع به باطنشون اظهار نظر کنیم؟!




نظرات 12 + ارسال نظر
کورش تمدن شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 15:27 http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
به اصطلاح گل گفتی آی گل گفتی
کلا ما جامعه ظاهر بینی داریم و همه مشکلاتمون ناشی از همینه
هممون سعی میکنیم ظاهرمون موجه باشه

سلام
چی بگم
انگار عادت شده ظاهربینی

میکائیل شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 15:39 http://sizdahname.blogsky.com

شما یه اتوبوس سوار میشی پیاده میشی ... اون زود یادت میره .....
اونوقت ما که هر روز اینجا مشمئز بشیم از بوئیدن های خوش ....
چیکار کنیم حالا ؟؟؟؟؟

شما راننده هستین؟
راستی وبلاگ جدیدتون مبارک

ما(ریحانه) شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 15:53 http://ghahvespreso.persianblog.ir

انگار شده یه تفریح برای ما ها.. قضاوت از روی ظاهر.. چه بسا آدم هایی که خوبند و بد قضاوت میشه روشون و بالعکس..

دقیا مثل تفریح بود براشون
آنچنان غرق اظهار نظر میشدن
حتی بعضی هاشون همدیگه رو نمیشناختن!!

الهه شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 16:05 http://khooneyedel.blogsky.com/

سلام عزیزم...
از قدیم گفتن در دروازه رو میشه بست ولی در دهن مردم رو نمیشه بست!همیشه حرف و حدیث هست...همیشه قضاوتهای نادرست هست...باید بیخیال باشی و بگذری...تو باید خودت رو مقاوم کنی...نباید گونه هات گر بگیره و معذب بشی...حرف مردم باد هواست...حالا چه فرقی به حال من و تو داره که ازمون بد بگن یا خوب؟چه تاثیری داره فکر غلط بکنن یا درست؟بذار تو حماقت خودشون بمونن و با همین خاله زنک بازیا چند دقیقه خوش باشن!والا!ما که بخیل نیستیم...

سلام گلم
حق با توئه
اما واقعا آدم متعجب هم میشه کنار معذب بودن

الهه شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 16:17 http://khooneyedel.blogsky.com/

من موهام فره...هیچ اصراری هم ندارم به پوشوندن موهام زیر شال و روسری!یعنی حجاب درست و حسابی ندارم...بارهای بار شده سوار اتوبوس بشم...نگاه ها بره به سمت موهام و پچ پچ ها شروع بشه...یکی از این دفعات اتفاق جالبی افتاد:
خانوم اول:نچ نچ نج
خانوم دوم:جوونای این دوره هستن دیگه....هی با قیافشون ور میرن!
خانوم اول در حالیکه سعی میکرد یواش حرف بزنه:منکه میگم کسایی دنبال فرکردن مو هستن که میخوان جلب توجه کنن...عقده ای هستن!
خانوم دوم:آره والا...مگه ما که موهامون صافه بی شوهر موندیم؟
خانوم اول:نه والا!اینا هی میرن پول میدن به آرایشگرا تا بشه نگاشون کرد!
خودم رو زده بودم اونوری که اصلا نمیدونم دارن راجع به چی حرف میزنن...یه دختر اومد سوار شد...اومد روبروی من نشست...خیره شد به من...گفت عزیزم موهاتو کجا فر کردی؟خیلی طبیعیه....گفتم فر نکردم...موهای خودمه...
قیافه ی اون زنها رو باید میدیدی!خفه خون گرفته بودن تا وقتی پیاده شدن!رنگ قرمز صورتشون دیدنی بود....
باید بیخیال باشی تا بتونی بین این مردم زندگی کنی عزیز دلم...


دلـــــــــم خنک شد از اینکه فهمیدن مو های خودته
راست میگی بی خیال بودن بهترین راه حله

کیامهر شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 16:47

اصلا ما به چه حقی به خودمون اجازه میدیم در مورد آادمهایی که یک بار می بینیم قضاوت کنیم ؟
اصلا به ما چه ؟

واقعا همینطوره که میفرمایین

مکتوب شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 21:09 http://maktooob.blogsky.com

بهترین منش و روش حفظ استقلال فردی و سلیقه ای ته .
یعنی نه بخاطر حرف مردم خودتو از شیک بودین و به روز بودن محروم کنی ، نه برای تو چشم بودن هر شکل و شمایلی مد شد دنبالش راه بیفتی

درسته
ولی بنظرم بعضی وقتها جامعه سلیقه ی آدم رو تحت الشعاع قرار میده

حمید شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 21:22 http://abrechandzelee.blogsky.com/

ببین...اگه بخوام جواب شعاری بدم میگم "آره واللا! واقعا چرا!؟"...ولی چون دوستت دارم و نمیخوام جواب سر دستی داده باشم لذا میگم! :

خب این خیلی طبیعیه که ما از روی ظاهر آدما قضاوت کنیم...اتفاقا در اکثر اوقات کاملا هم درسته!...البته حق نداریم حرف مفت بزنیم یا بر اساس قضاوتمون کاری انجام بدیم...ضمن اینکه اگه تو دلمون قضاوت اشتباهی میکنیم یه مقدار زیادی از تقصیرش گردن اونیه که با ظاهر یا رفتارش اینجوری نشون میده! چرا باید طوری باشیم یا طوری بنمایونیم که نیستیم!؟ واقعا چرا!؟...
مضاف بر اینکه به قول خودت "بی تعارف" همه ما اینجوری هستیم...خودت یه بار دیگه این پستتو بخون..."یکی با چادر و به اصطلاح محجبه!"...خب خود تو هم که همین کارو کردی گل گیسو خانم جان!

درسته
ممنون بابت جواب جامع و کاملت
شاید طرز لباس پوشیدن بعضی ها به نظرم عجیب بیاد
اما واقعا به خودم اجازه نمیدم حتی راجع بهش بد فکر کنم
خب سلایق متفاوته
اما منظورت رو متوجه شدم
اون به اصطلاح محجبه برای این بود که به ظاهر حفظ دین کرده بود

دردونه شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 22:04


اینم یه جور درده.

آره خب

احمد شنبه 23 بهمن 1389 ساعت 22:52 http://serrema.persianblog.ir/

قورباغه رو بخور.....
کاش همیشه به این پچ پچ ها ختم میشد
درد بزرگتر اونجاست که به همین ظاهر باطنی رو می چسبونن که اصلا به خودش تعلق نداره
کاش دید ها آزاد تر بود .
باید یاد گرفت اهمیت ندادن رو ...

دقیقا
همیشه به پچ پچ ها ختم نمیشه و گاهی موجب آسیب های جدی میشه

احمد دوشنبه 25 بهمن 1389 ساعت 10:27 http://serrema.persianblog.ir/

امیدوارم خرس زیبایی ها همییشه تو غار چشمات خونه کنه
ولنتاین مبارک

مرسی
ولنتاین شما هم مبارک

نگین سه‌شنبه 26 بهمن 1389 ساعت 20:54

سلام:

واقعا قضاوت عجولانه در مورد افرادی که می شناسیمشون هم درست نیست ، چه برسد به اشخاصی که آن ها را نمی شناسیم.
نمیدونم اسم این آدم ها رو چی باید گذاشت


اسم خاصی ندارن عزیزم
گاهی خود ما هم ناخواسته این کارو انجام میدیم
عادت شده

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد