گل گیسو

بگذار هرقدر که میخواهد سوت بزند... قطاری که از ریل خارج شده تکلیفش روشن است!

گل گیسو

بگذار هرقدر که میخواهد سوت بزند... قطاری که از ریل خارج شده تکلیفش روشن است!

سفر نامه 3









امروز صبح تصمیم گرفتم برگردم،
تا حدودی سر و سامون دادم به افکارم،
سر راه واسه همه سوغاتی خریدم،
خوبم...
خوبِ خوب...
بازم خنده هام از تهِ دل و بلند شدن...
همه چیز رو به راه است و بر وفق مراد است و خــــــوب...

خیلی زودتر از اونی که فکر می کردم به نتیجه رسیدم،و سفر به انتها رسید...

پ.ن:ببخشید که سفر نامه ی پُر باری نداشتم.

سفر نامه 2







روز دوم
روز دوم سفرم رو با گوش دادن بهترانه ی زاناکس شروع کردم؛
فکر می کنم تا شب برنامه ای جز گوش دادن به این آهنگ و فکر کردن نداشته باشم.
فـکـر ، فــکــر ، فـــکـــر. . . . . . . . .

متن ترانه :



وای این تصویر تکراری از صورت تو توی خواب
پلــک های نـیـمـه بـــاز من دوبــاره پــر شدن از آب


جزیـیات صورتـت که ارسال میـشن به حافظه
تحلیلگری به نام ذهن که از درک عشق عاجزه


تصمیم مغز برای واکنش دادن به خاطره
توسط اعـصآاب منتهـی بـه قلــب بـاکــره


ترشح هورمون های تحریک درد توی خونم
با سرخرگها پیغام درد مـیرسه به همـه جونم


چـرنـدیـات بی ربـط و پولسـاز دکتـر پلـید

تجویز “صورتی” و روتین اون مرد سفید


یک افتضاح عاطفی-طبق قوانین مورفی
یک ماده ی شیـمیـایـی کـه میکنـه معـرفـی


بی تامل تو قفسه پی “قرص های صورتی
یک محصول شیمیایی-فراورده ی صنعتی


بلعیدن “صورتی” ها برای فتح راحتی
برای رخنه کردن به دیوارهای امنیتـی


بـــرای فـــرار از خوده منـه بـه تـو عادتــی
جذب از دیواره ی معده ورود به خون لعنتی


و پولک های صورتی هجوم میبرن به مغز
و آروم دفنت میکنن اجساد خاطرات نحـــس


ذهنم دست بر میداره از ادامه ی تایید و نقض
و بی وزنی کم میکنه کمی از بی تابـی نــبض


پا توی ساحل میذارم-بیرون از درهای قفس
و بغضم پایـین ترمیره کـمی از مجرای نفس





پ.ن1: پیشنهاد می کنم حتما هم ترانه رو دانلود کنید هم قوانین مورفی رو بخونین تا براتون معنی پیدا کنه اون قسمت از ترانه.


پ.ن2:زاناکس برای تسکین اضطراب،اختلالات خواب و هراس تجویز می شود.







سفر نامه 1






روز اول

آدما وقتی می خوان برن سفر و می خوان کوله بارشون رو ببندن سعی می کنن سبک ترین و کوچیک ترین وسایل رو بردارن. اما من اینجوری نیستم، از ریز و درشت وسایلم نمیتونم بگذرم و همش حس می کنم که نکنه حین سفر به یکی از اونا نیاز پیدا کنم و افسوس بخورم که چرا نیاوردمش؟!
دیشبم که برنامه ی سفر چیده شد همین اتفاق افتاد من بودم و یه کوله پشتیِ متوسط و یه اتاق وسیله!!! بزرگترینشون سنتورم بود و کوچکترینشون مضرابای سنتورم!
از روز اولی که این سنتورو خریدم اجحاف بزرگی در حقش کردم...
بگدریم...
با سختی و کشمکش کوله پشتی مو بستم...
موسیقی های مورد علاقه مو ریختم تو گوشی ؛ شال و کلاه کردم و صبح راه افتادم...
این اولین سفر منه،یعنی سفر خودِ خودم.
خودم مسئولم که دخل و خرجم با هم بخونه،مسئول مراقبت از وسایل و سلامتی و . . .
تو دلم پُر از شور و هیجانِ...
 از امروز 23 مهر 90 سفرِ من شروع میشه،سفـــر به درون...
نمی دونم چقدر طول می کشه، سعی می کنم هر روز سفرنامه بنویسم...
بــرام دعــا کنـیـــد

پ.ن : کامنتدونی بسته ست،اما از قسمت تماس با من میتونید پیام خصوصی بگذارید!