گل گیسو

بگذار هرقدر که میخواهد سوت بزند... قطاری که از ریل خارج شده تکلیفش روشن است!

گل گیسو

بگذار هرقدر که میخواهد سوت بزند... قطاری که از ریل خارج شده تکلیفش روشن است!

خوب!










من خوبم!


گاهی بالا؛

مثل ابرهایی که بالاترند،

و تازه از اقیانوس ها جان گرفته اند...


گاهی پایین؛

مثل ابرهایی که آنقدر به پایین رسیده اند،

که جان تازه ببخشند


من خوبم!






نظرات 9 + ارسال نظر
باران دوشنبه 15 آبان 1391 ساعت 10:29 http://www.safehaven.blogfa.com

امیدوارم همیشه خوب باشی. بابا جان دلمون تنگ شده بود گل گیسو جان

یعنی واقعا خودتی؟!
چرا نگفته بودی می نویسی؟!!!!!!!

احمد دوشنبه 15 آبان 1391 ساعت 11:08

من خوبم

هنگامی که از این پایین
به بلندای پر مهرت می نگرم

و زمانی که وجودم
از بارش بی وقفه ی حضورت
جان می گیرد

من خوبم
----------------------
خوبه که خوبی ...

زیبا بود
ممنون

الهه دوشنبه 15 آبان 1391 ساعت 12:59 http://khooneyedel.blogsky.com

سلام خانومی....
خیلی خوبه که میگی خوبی...بالا و پایین های زندگی رو دیدن و خوب موندن خیلی کار سختیه...بعضی وقتها این "من خوبم" ها رنگ بغض داره...امیدوارم "حقیقتاً" خوب باشی عزیزم

wow
ببین کی اومده
سلام الهه ی عزیززززم
رنگ بغض؟؟
اوهوم داره...

حسام دوشنبه 15 آبان 1391 ساعت 13:01

سلام ؛

چه خوب که خوبی..
بیشتر بنویس خانم گل.

سلام حسام جان

اگر فرصت بشه حتما
ممنونم که بهم سر میزنی

تیراژه دوشنبه 15 آبان 1391 ساعت 15:05 http://tirajehnote.blogfa.com


میشه با این پست یاد این اهنگ بیافتم مخصوصا انجا که میگوید:
تو که خوبی...منم خوبم...

یا میتونم این تکه از یک شعر رو مرور کنم:
حال همه ی ما خوب است..اما تو باور نکن
یا

خودت بگو
خوبی گل گیسو؟

خوبم تیراژه جان

باور کن.....

yasna دوشنبه 15 آبان 1391 ساعت 16:26 http://delkok.blogfa.com

در سعی صفا و مروه ای شما؟ بین بالا و پایین در حرکت...
همین که خوبی کافیه ...

تعبیر جالبی بود
مرسی

باران سه‌شنبه 16 آبان 1391 ساعت 08:43 http://www.safehaven.blogfa.com

آره واقعاْ خودمم. نمی دونم چرا همیشه می ترسیدم بهت بگم شاید چونکه نگران بودم ، نگران اینکه فکرای بد دربارم بکنی . سخته آدم انقدر تنها بشه تا بالاخره درگیر یه عشق یه طرفه و زندگی با اون توی یه صفحه رویایی و مجازی بشه (‌به قول خودمون توهم و تخیل محض) بر باعث و بانیش لعنت

راستش از دیروز دارم راجع بهش فکر می کنم
اول که جوب کامنتتو دادم گفتم حتما یه وبلاگ معمولی زدی
بعد که رفتم خوندم گفتم بذار برم جوابشو پاک کنم!!!
که فکر کنی اصلا نفهمیدم تویی
اما نهایتا گذاشتم باشه!
دیشب بهت گفتم به من ربطی نداره!!!
نمیخوام راجع بهش چیزی بگی!
ولی در واقع دلم میخواست که بگی!!!
بعد که نشستم راجع بهش فکر کردم دیدم واقعا بهم ربطی نداره
ولی چون برام مهمی دوست داشتم راجع بهش بیشتر بدونم
و خدارو شکر الان به حد کافی می دونم و اون نگرانی که دیروز داشت خفم می کرد الان تقریبا دست از سرم برداشته
ترسیدی بهم بگی که راجع بهت فکر بدی کنم؟!
هوووممم
خب شاید اگه منم بودم این ترس رو داشتم
ولی خب هنوز منو نشناختی دیگه باران جان
بهرحال شرایط تو یه شرایط خاصه
خاص که چه عرض کنم حاده!!
شاید اگه من تو این شرایط بودم کارای نامعقولی ازم سر میزد
بخاطر همین به خودم اجازه ی قضاوت راجع به تورو نمیدم
مطمئن باش هنوزم همونقدر دوست دارم(ولی ماتاتا رو یه کم بیشتر)
هنوزم اولین نفری هستی که بهش میگم برام دعا کنه
هنوزم همونقدر روت حساب میکنم
و به هیچ وجه فکر بدی راجع بهت نمیکنم
فقط
فقط
فقط
امیدوارم این قضیه هم نشه یه مشکل رو مشکلاتت
شاید باورت نشه ولی خیلی بیش از اون که فکرشو کنی برام مهمی
همیشه و همه جا همه جوره میتونی روم حساب کنی
آره باران... بر باعث و بانیش لعنت!

عشق و عقل چهارشنبه 17 آبان 1391 ساعت 12:00 http://www.shillyshally.blogfa.com

سلام وبلاگ قشنگی دارید. ما شما رو لینک کردیم
ما دوتا دوستیم اگه شما هم دوست داشتید به خانه تردید ما سری بزنید و بازهم اگه دوست داشتید ما رو لینک کنید

سلام
مرسی
حتما

marjan یکشنبه 21 آبان 1391 ساعت 17:10 http://marjanbiology.mihanblog.com/

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد