گل گیسو

بگذار هرقدر که میخواهد سوت بزند... قطاری که از ریل خارج شده تکلیفش روشن است!

گل گیسو

بگذار هرقدر که میخواهد سوت بزند... قطاری که از ریل خارج شده تکلیفش روشن است!

سرررما خوردگی!








میگه : چه خبرا؟ خوبی؟

میگم : نه ، سرما خوردم. دارم میمیرم!

میگه : یه حرفایی میزنیا! کی تا حالا از سرما خوردگی مُرده؟

میگم : مامان بزرگ من!!!

میگه : بی مزه !

میگم : به خدا سرما خورده بود!

میگه : خدا رحمتشون کنه. حالا دکتر رفتی؟ این قرصای کُلداکس خیلی خوبنا.مصرف کردی؟

میگم : .....

هیچی نمیگم!

آیـــــــا . . . !







.
.
.
.
میگم : هربار که میبینمش به هم میریزم،واقعا دلم براش میسوزه،کاش این مشکل جسمی رو نداشت.
میگه : دلت میسوزه؟!
میگم : آره اصلا نگاش میکنم یادم میره کجای درس دادنم بودم!
میگه : دلت براش نسوزه، وقتی دلت براش میسوزه یعنی نسبت بهش احساس برتری میکنی!!!
(هیچی نمیگم)
میگه : تو ازش برتری؟
(هیــــچی نمیگم)
.
.
.