گل گیسو

بگذار هرقدر که میخواهد سوت بزند... قطاری که از ریل خارج شده تکلیفش روشن است!

گل گیسو

بگذار هرقدر که میخواهد سوت بزند... قطاری که از ریل خارج شده تکلیفش روشن است!

Don't you remember






When will I see you again?
You left with no goodbye, not a single word was said
No final kiss to seal any seams
I had no idea of the state we were in

I know I have a fickle heart and a bitterness
And a wandering eye, and a heaviness in my head...

But don't you remember?
Don't you remember?
The reason you loved me before
Baby, please remember me once more

When was the last time you thought of me?
Or have you completely erased me from your memory?
I often think about where I went wrong
The more I do, the less I know

But I know I have a fickle heart and a bitterness
And a wandering eye, and a heaviness in my head...

But don't you remember?
Don't you remember?
The reason you loved me before
Baby, please remember me once more

Gave you the space so you could breathe
I kept my distance so you would be free
And hope that you'd find the missing piece
To bring you back to me

Why don't you remember?
Don't you remember?
The reason you loved me before
Baby, please remember me once more

When will I see you again?



link



P.S : nothing else




آذربایجان...






هیچ چیز برای من به اندازه ی این عکس جگر خراش نیست...

دیوار های فرو ریخته ... ترک های عمیق... و اون پوستر...

پوستری که مطمئنم یه روز پسر بچه ی پر شر و شوری با وسواس اونو رو دیوار اتاقش چسبونده...

هر شب به اون چشم دوخته و خیال بافته...

رفته تو زمینای خاکی فوتبال بازی کرده و باز اومده خیال بافته...

که یه روز بشه یکی مثل علی دایی و کریم باقری...

اما حالا معلوم نیست که اون کجاس...


خیلی های دیگه معلوم نیست که دیگه کجان...

بازمانده ها هنوز تو بهت و شوک از دست دادن رفتگان و دار و ندارشون هستن...

این داغ تا ابد رو دل تک تک ایرانیا می مونه...

بیاین کمک کنیم که زودتر آرامش به دلای رنج دیده شون برگرده...

حتی اگه کمک شما ناچیز هم باشه تو این شرایط خیلی بزرگ محسوب میشه...

خواهشاً دریغ نفرمایین...





ابرکم...








ابرکم ؛


کی هوای باریدن می کنی؟

اینجا ترک های تنِ کویری ام ،

با آوازِ حزن انگیزِ تمنا تورا می خوانند...



ابرکم ؛


ستاره های کویرِ وجودم دیگر درخششی ندارند ،

حتی سو سو هم نمی زنند ،

آسمان کویر من سوت و کور است...



ابرکم ؛


ببار...

خُشکم...

سیرابم کن از باران مهرت ،

دریایم کن...


ابرکم ؛


زندگی ببخش ،

که کویر زمینِ مُرده ایست و کس در آن پای نمی نهد...


ابرکم ؛


دریاب مرا...



91/05/08

a.m 4:59