گل گیسو

بگذار هرقدر که میخواهد سوت بزند... قطاری که از ریل خارج شده تکلیفش روشن است!

گل گیسو

بگذار هرقدر که میخواهد سوت بزند... قطاری که از ریل خارج شده تکلیفش روشن است!

death






همیشه میگیم از رگ گردن بهمون نزدیک تره


همیشه میگیم واسه همه مون هست و استثنایی وجود نداره


همیشه هر از گاهی یا بعضی هامون همیشه بهش فکر میکنیم


اما؛


مرگ عزیزان آدم خیلی سخته...


یعنی هرجور تلاش میکنی منطقی برخورد کنی نمیشه.


روز جمعه بعد از ظهر درست تو اون طوفان و بارون شدید من تنها عموی خودمو از دست دادم،


اولین بار بود که انقدر ناگهانی یکی رو از دست دادم،

اولین بار بود که انقدر ضجه زدم،

اولین بار بود که نام فامیلم رو روی یه مزار می دیدم،

اولین بار بود...





teaching




اگه بخوام ساده و بدون حاشیه بگم ؛

توو شغل معلمی ،

بیش از اون که درس بدی درس میگیری.



*روز معلم مبارک*





نرم نرمک می رسد اینک بهـــار








الهی؛

با خاطری خسته از اغیار،

و به فضل تو امیدوار،

دست از غیر شسته و در انتظار رحمتت نشسته ام،

بدهی کریمی،

ندهی حکیمی،

بخوانی شاکرم،

برانی صابرم،


الهی؛

احوالم چنان است که می دانی،

و اعمالم چنین است که میبینی،

نه پای گریز دارم،

و نه زبان ستیز،


ای مهربان ترین مهربانان،

بهترین ها را در سال جدید برای من،

خویشانم و دوستانم،

مقدر فرما.


آمین




پیامبر و دیوانه

آنگاه المیترا گفت با ما از مهر سخن بگو.


پس او سر بردشت و مردمان را نگریست، و سکوت آنها را فرا گرفت. و او به صدای بلند گفت :

هنگامی که مهر شما را فرا می خواند،از پی اش بروید،اگرچه راهش دشوار و ناهموار است.

و چون بال هایش شما را در بر می گیرند، وا بدهید، اگرچه شمشیری در میانِ پر هایش نهفته باشد و شما را زخم برساند.


و چون با شما سخن می گوید او را باور کنید، اگرچه صدایش رویا های شما را بر هم زند، چنان که باد شمال باغ را ویران می کند.


همجنان که از قامتِ شما بالا میرود و نازک ترین شاخه هاتان را که در آفتاب میلرزاند نوازش میکند،

به ریشه هاتان که در خاک چنگ انداخته اند فرود می آید و آنها را تکان میدهد.

شما را مانندِ بافه های جو در بغل میگیرد.

شما را میکوبد تا برهنه کند.

شما را می بیزد تا از خس جدا کند.

شما را می ساید تا سفید کند.

شما را می ورزد تا نرم شوید؛

و آنگاه شما را به آتش مقدس خود می سپارد تا نانِ مقدس شوید،بر خوانِ مقدسِ خداوند.


همه ی این کار ها را مهر با شما می کند تا رازهای دلِ خود را بدانید، و با این دانش به پاره ای ازدلِ زندگی مبدل شوید.


اما اگر از روی تـرس فقط در پیِ آرامِ مهر و لذت مهر باشید،

پی آنگاه بهتر است که تنِ برهنه ی خود را بپوشانید و از زمینِ خرمن کوبیِ مهر دور شوید،

و به آن جهان بی فصلی بروید که در آن می خندید اما نه خنده ی تمام را،

و می گریید اما نه تمامِ اشک را.


مهر چیزی نمیدهد مگر خود را، و چیزی نمیگیرد مگر از خود.

مهر تصرف نمی کند و به تصرف در نمی آید؛ زیرا که مهر بر پایه ی مهر پایدار است.


هنگامی که مهر می ورزید مگویید " خدا در دلِ من است" بگویید "من در دلِ خدا هستم"  و گمان مکنید که می توانید مهر را راه ببرید، زیرا مهر، اگر شما را سزاوار بشناسد،شما را راه خواهد برد.


مهر خواهشی جز این ندارد که خود را تمام سازد.

اما اگر مهر می ورزید و شما را باید که خواهشی داشته باشید، زنهار که خواهش ها این ها باشند:

آب شدن، چنان جویباری که نغمه اش را از برای شب می خواند.

آشنا شدن با دردِ مهربانیِ بسیار.

زخم برداشتن از دریافتی که خود از مهر دارید ؛

و خون دادن از روی رغبت و با شادی.

بیدار شدن در سحرگاهان با دلی آماده ی پرواز و به جا آوردنِ سپاسِ یک روز دیگر برای مهرورزی؛

آسودن به هنگامِ نیمروز و فرو شدن در خلسه ی مهر؛

بازگشتن با سپاس به خانه در پسین گاهان؛

و آنگاه به خواب رفتن با دعایی در دل برای کسانی که دوستشان میدارید، با

نغمه ی ستایشی بر لب.


جبران خلیل جبران