گل گیسو

بگذار هرقدر که میخواهد سوت بزند... قطاری که از ریل خارج شده تکلیفش روشن است!

گل گیسو

بگذار هرقدر که میخواهد سوت بزند... قطاری که از ریل خارج شده تکلیفش روشن است!

قهوه ی پشت پنجره







پشت پنجره ی اتاقش نشسته بود و داشت از طبقه ی بیستم پایینو نگاه میکرد،

دونه های برف سبک و معلق و رقصان داشتن پایین میومدن،

به کوه ها که سفید شده بودن از بـرف نگاهی انداخت،

بدون اینکه حواسش باشه انگشت اشاره ش رو دور گردی لیوان میکشید،

بوی قهوه مستش کرده بود،

تو اون لحظه زمان براش بی معنی بود، با اینکه چهار تا ساعت تو اتاقش تیک تاک میکردن صدای هیچ کدوم رو نمیشنید،

پیشونی تب آلودشو تکیه داد به شیشه که از شدت سرما انگار یخ زده بود،

پنجره ی نیمه بخار زده نشون از ناجوانمردی سرمای زمستون  میداد،

آسمون رنگ خاطرش رو با افکار اون  رنگ آمیزی میکرد ،

دیگه نه " نیوتون"ی  بود و نه قانون جاذبه ای ،

 افتادن هر دونه ی برف امتداد نگاه اون از اوج آسمون بر چهره ی سفید زمین بود

تنها چیزی که تو  سیاهی چشماش تخم میذاشت  امتداد اندیشه ی های نا بالغش از رنگین کمون بعد از برف بود،


بارون یا برف !!!

اون دلش رنگین کمون می خواست ...


قهوه اش رو لاجرعه سر کشید ، لیوان رو گذاشت جلوی شیشه ی پنجره

بلند شد و وایساد

نفس عمیقی کشید ، انگار تلخی قهوه پایانِ شیرینِ عمیقِ نگاهش ، به دشت پهناور آسمون بود

لیوان رو برداشت و رفت ...



اما ؛

رو لبه ی سنگی، سرد و بخار زده ی پنجره ،

حلقه ای تو خالی از گرمای  لیوان تلخ قهوه به جا ماند...




نظرات 6 + ارسال نظر
جزیره چهارشنبه 19 بهمن 1390 ساعت 11:29

سلام علیکم

به به
سلااااااااااااااااااااااام

جزیره چهارشنبه 19 بهمن 1390 ساعت 11:31 http://jaziretabrik.blogsky.com/

ای بابا تاییدی بود. ضایع شدیم که

طبقه ی 20ام یه ساختمون بودن چه حسی داره؟ خیلی باحاله. از بالا به پایین نیگا کردن. انگار ادم از مردم روی زمین جدا شده. در چه ارتفاعی میشه ادم؟64 متر بالاتر از بقیهخیلی حال میده آآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآآ

سر تبدار روی شیشه ی یخ گذاشتن هم خیلی خوبه. اصلا هرچیزیکه تکیه گاه ادم بشه حس خوبی به ادم میده


خیلی حس خوبی داره
دقیقا،تکیه گاه همیشه اعتماد به نفس میده به آدم

احمد چهارشنبه 19 بهمن 1390 ساعت 11:33 http://serrema.persianblog.ir

زمان میگذرد ، چه ساعتکهای اتاقش صدا کنند چه خاموش باشند
گاه چون افتادن دانه ی برفی روی زمین
گاه چون امتداد رنگین کمانی از احساس
گاه چون لیوان قهوه ای که خالی می شود
و گاه چون حقله ی یادگاریه یک حضور

آنچه می ماند آسمان بارور شده ی افکار است ... و زائیچه آن شناختی سترگ از بادرانِ این کشتی بزرگ...

بله آنچه می ماند همین است و بس . . .

تنها چهارشنبه 19 بهمن 1390 ساعت 13:09 http://www.ehsaseeshgh.blogsky.com

سلام
چقدرزیبا نوشته بودی...

سلام
ممنون

مبگم چه دستخط خوبی داری ها

و چه آهنگ خوبی گذاشتی واسه دانلود

اما بهت گفتم قبلا که بلند نوشت هات خیلی زیبان و ظلم میکنی در حق خواننده ها که جای اتین نوشته هات پست های یک خطی میذاری که البته اون ها هم خوندنی اند

زنده و سرحاااااااااااال باشی فرهیخته بانو

ممنونم
همیشه نسبت به من لطف داری همستر عزیزم

آنا چهارشنبه 17 اسفند 1390 ساعت 15:54 http://mirarana.blogsky.com/

دوست داشتم مطلبتو

مرسی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد