گل گیسو

بگذار هرقدر که میخواهد سوت بزند... قطاری که از ریل خارج شده تکلیفش روشن است!

گل گیسو

بگذار هرقدر که میخواهد سوت بزند... قطاری که از ریل خارج شده تکلیفش روشن است!

کات!

     


       پشت شیشه ی شیرینی فروشی میدان انقلاب نان خامه ای های غول پیکر منظم و مرتب روی هم چیده شده اند و از هر رهگذر گرسنه ای دلبری می کنند ،هوا نه گرم است و نه سرد... شاید هست و من حس نمی کنم ... نسیم خنکی که می وزد بوی آشنایی را به مشام می رسونه و هرچه جلوتر می روم قلبم سریع تر می تپد.

زودتر می رسم اما جایی می ایستم تا مرا نبیند، آخر می دانم از راه رسیدنم را دوست دارد...


       نمی دانم چقدر می گذرد اما بالاخره او هم می رسد...

مردم به سرعت از کنارم می گذرند... انگار همه ی دنیا فیلمی شده که روزی تا نیمه دیده شده و حالا با سرعت 32x جلو می رود تا به آن صحنه ی دلخواه برسد...


       صحنه ی دلخواه مرا اما دوربین چشمم با وسواس به دورش کادر بسته ؛ جلوی شیرینی فروشی!!!


       گاهی زوم این و زوم اوت می شود ؛ و گاهی بعلت پر شدن اشک در آن فلو فوکوس... زمان کند می گذرد...



       بسختی دل می کنم از این صحنه ی زیبا و با زیرکی خاصی از پله های این طرف پل بالا می روم ... نفس هایم به شماره می افتد... و از پله های آن طرف پایین می آیم ؛ می دانم که مرا دیدی ولی به روی خودم نمی آورم و سعی می کنم عادی نفس بکشم...


      وقتی می رسم جلوی شیرینی فروشی سلام می کنی و من از جا می پرم!


       از اینجا به بعد ما سریع می گذریم و بقیه کند...


       کات!


نظرات 35 + ارسال نظر
zigoli یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 11:37 http://www.zigoli.blogsky.com

behtarin filtershekan
www.zigoli.blogsky.com

دردونه یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 12:21

قشنگ..........بود

کاش نقطه ها هم کلمه بودن دردونه

نیما یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 12:27

خب بعد کات چی شد ؟ چرا در کلایمکس داستان کات میدی !؟

بعد کات همه چی مثل برق و باد گذشت

هاله بانو یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 12:34 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

سلامممممممممم

سلام هاله جان

هاله بانو یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 12:35 http://halehsadeghi.persianblog.ir/

کانت قبل صرفا جهت اعلام حضور بود که اونم تاییدی از آب در اومد
زودی بر میگردم گیسو جان


منتظرم

عبدالکوروش یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 12:42 http://www.potk.blogfa.com

"انگار همه ی دنیا فیلمی شده که روزی تا نیمه دیده شده و حالا با
سرعت 32x جلو می رود تا به آن صحنه ی دلخواه برسد..."
آفرین.
از صحنه پردازی داستان خوشم اومد.
حس اضطراب رو خوب منتقل کردی به خواننده.
می تونی بهتر هم بنویسی.
البته اگه این کار خودت بود.

مـــــــــــــرسی
خوشحالم که خوشت اومده دوست عزیز
با کمک و راهنمایی شما و سعی خودم بهتر هم میشه
بله کار خودم بود

کرگدن یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 13:15

قشنگ بود ... مززه داد بهم ...
شاید چون خودمم از اون نون خامه ای فروشی خاطره دارم ...

مرســــــی
چه خوب که خوشتون اومد

حمید یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 13:17 http://www.abrechandzelee.blogsky.com/

بعضی جاهاشو دوس داشتم...بعضی جاهاش خود خود عاشقانه بود...مثل "می دانم از راه رسیدنم را دوست دارد"...حس لطیف داستان...و جمله پایانیش...
اگه بهتر پرداخت میشد یه داستان-عاشقانه به یادماندنی میشد ولی انگار کمی هول هولکی نوشته شده بود...به هم ریخته بود...و مهمترین ضعفش این بود که موضوعش مناسب یه داستان کوتاه بود نه یه داستانک...

منتظر خوندن داستانهای بعدی گل گیسو بانو هستیم

ممنونم حمید جان
تمام راهنمایی هات رو به ذهنم میسپرم تا داستانک بعدی بهتر بشه
یک دنیا سپاس از لطفت

ما(ریحانه) یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 14:27 http://ghahvespreso.persianblog.ir

سلام عزیزم .. کم پیدا نیستم یه کم سرم شلوغ شده تازه همه می دونن که من با کامنت دونی بلاگ اسکای مشکل دارم برام باز نمیشه.. خلاصه ببخشید دیگه... چه فیلم عشقولانه ای بود... کارگردانی خوندی نکنه؟!!!! قسمت آخرش بدجوری اکشن بود!!!!

سلام ریحانه ی عزیز

کارگردانی؟! نه عزیزم آموزش زبان میخونم
اکشن؟!

تیراژه یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 15:19 http://tirajehnote.blogfa.com

ها؟!!!!این شرح نوشت یک قرار عاشقانه بود آیا؟!!!با شیرینی خامه ای آیا؟!یا با جناب شیرینی فروش ایا؟!!!
میشود ما را از خماری در بیاورید احیانا؟!راستی..سلام!

سلام عزیزم
یه داستانک بود
همین

م . ح . م . د یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 16:17 http://baghema.blogsky.com/

سلام ... قشنگ بود ... فقط نکتش تو اون شیرینی ها بود

آیکون دل آب شدن +

شکموووووووووووووووو

وانیا یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 16:48 http://BFHVANIYA.BLOGSKY.COM

همیشه آغاز را فراموش میکنم هیچیک از دیدارهایمان را بخاطر نمیآورم نمیدانم از کجا اومدی و کی شروع کردیم فقط میدانم که هستی هر لحظه اما بازهم گاهی هم را گم میکنیم من دیرز تو را جا گذاشتم درست همنجا نزدیکه کافه ای که قرار داشتیم
تو نیامدی و من رفتم تو نیامدی اما من امدن تو...من تو را جا گذاشتم بدون هیچ خاطره ای .....نگفتم راحت فراموش میکنم؟؟؟

خیلی قشنگ بود وانیا جون
مرسی

رها بانو یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 17:48 http://rahabanoo.blogsky.com/

سلااااااااااام گل گیسوی نازنینم ...
یه کمی ابهام آمیز بود پستت !
ولی دوست داشتم اصطلاحاتی رو که به کار بردی و تشبیه یک اتفاق به یک فیلم و پیچ و خم های اون فیلم ! گاهی کند و گاهی تند ... گاهی زوم این و گاهی زوم اوت ! قشنگ بود ...

سلام رهای عزیز
ابهام چرا؟
مرسی گلم

باران... یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 17:49 http://samamh.blogfa.com

سلام
گیسو جونمن چرا متوجه نشدم باور کن دوبار خوندمش
دوباره برم بخونمش

سلام عزیزم
چیو متوجه نشدی ؟
فقط یه داستانک بود

باران... یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 17:50 http://samamh.blogfa.com

راستی ممنونم اومدی گفتی
بوس

خواهش می کنم

احمد یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 19:09 http://serrema.persianblog.ir

و بد از سلام ....
بخت خندان و زمان رام
تو همه راز جهان ریخته در چشم سیاهت
من همه محو تماشای نگاهت ....

------------------------------------------------------------
خیلی شرح زیبایی بود .

به به
به به
ممنون
شعری شما نوشتین هم زیبا بود

بهنام یکشنبه 8 خرداد 1390 ساعت 22:10 http://www.delnevesht2011.bogfa.com

سلام گل گیسوی عزیز....
خیلی داستان خوبی بود فقط اگه میشه قسمت های نون خامه ایش رو بیشتر کنید!!!

سلام بهنام جان
مرسی
حتـــــــــــــــــــما

فلوت زن دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 00:37 http://flutezan.blogsky.com/

سلااااااااااااااااااااااااااام عزیزم.
مثل قسمتی از یه فیلمنامه بود ! برام قابل تصور بود ! آفرین ، خیلی خوب نوشتی !
اون لحظه ی دیدارش ، حس هایی که آدم تجربه می کنه همه برام آشنا بودن انگار با خووندنش نفس های منم داشت به شماره می افتاد...

سلااااااااااام حنانه جونم
مرسی عزیزم

الهه دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 14:39 http://khooneyedel.blogsky.com/

سلام عزیزم....
با داستانت همراه شدم...میدون انقلاب و اون شیرینی فروشی و اون پل......خیلی خوب صحنه ها رو تصور کردم چون خیلی از اونجا رد میشم و همیشه هم پیاده.......
دوست داشتم داستانکت رو...طعم عاشقی داشت....به قول حمید بهتر هم میتونی بنویسی....هر چی از پراکندگی صحنه ها و احساسات کم کنی داستانک منسجم تری رو میسازی.....

سلام الهه جون
ممنونم که خوندیش
مرســـی بابت راهنماییت

کوآلا دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 16:38 http://www.kouala.blogsky.com

قدر خوب فضاسازی می کنی
معرکه بود
آفرین

مرسی پوریا جان
محبت داری

کورش تمدن دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 16:50 http://www.kelkele.blogsky.com

سلام
حست رو خوب شرح دادی
قشنگ درکش میکنم مخصوصا جایی که شما سریع میشوید وبقیه کند
ادامه اش هم میتونه جالب باشه

سلام بر مهندس عزیز
ممنونم
شاید کات 2 رو هم نوشتم

راز دوشنبه 9 خرداد 1390 ساعت 20:11 http://www.razeman.blogsky.com

خیلی قشنگ بود ... بسیار لذت بردم

ممنون
خوشحالم که لذت بردین

ج.سالک سه‌شنبه 10 خرداد 1390 ساعت 00:31 http://www.salekj.persianblog.ir

اکشن

از پیشرفت محسوست در نوشتن
و پیشتر از اون و بیشتر از اون در نگاهت به پیرامونت خیلی
خوشحالم.


برادر کوچکت
کات

مرررررسی
عزیزدلی

باران... سه‌شنبه 10 خرداد 1390 ساعت 14:27 http://samamh.blogfa.com

سلام
ممنونم
چقدر قشنگ جواب دادی

سلام باران جان
خواهش میکنم

پرچونه چهارشنبه 11 خرداد 1390 ساعت 15:36

خیلی قشنک گفتی گلی... کلی حس خوب تو داستانت جریان داشت

مرسی عزیزم
راستی آدرس بلاگ اسکایتو نمیتونم باز کنم
نمیدونم چرا

میثم پنج‌شنبه 12 خرداد 1390 ساعت 15:19 http://herhair.blogfa.com

گیسوانت مرا برد یاد گیسوانش.


هر هیر میک می ثینکینگ

رها بانو جمعه 13 خرداد 1390 ساعت 15:13 http://rahabanoo.blogsky.com/

حتماً حسابی مشغول درس و امتحاناتت هستی !
موفق باشی گلم ...

بله شدیـــــــــــــــــــــــــد
دعا کن برام رها جون

امین جمعه 13 خرداد 1390 ساعت 23:18

واقعا خیلی خیلی خوب مینویسی....بهت تبریک میگم
صحنه سازی ها.توصیف محیط همش خوب و دقیق بودن واقعا نوشته هات داره پیشرفت میکنه روز به روز بهتر و قشنگ تر میشه همینطور ادامه بده
موفق باشی عزیز

خب حالا دیگه در این حدی ام که تو گفتی نبود پسر خاله
ممنون از محبتت

باران... شنبه 14 خرداد 1390 ساعت 13:19 http://samamh.blogfa.com

سلام عزیزمبیا وبم کارت دارم

سلام باران جون
حسابی در گیر امتحانام
میام بزودی

حمید شنبه 14 خرداد 1390 ساعت 18:24 http://www.abrechandzelee.blogsky.com/

هنوز منتظریما! "کات دو" که قولشو دادی! (آیکون "حرف گذاشتن در دهان مردم!")...


کات 2؟!!

چشم به امید خدا یه کم درسا بهتر پیش بره می نویسیم
اما اگه نره که خب تمرکز ندارم واسه نوشتن
شایدم با یه عنوان دیگه نوشتم

نگین دوشنبه 16 خرداد 1390 ساعت 22:15

سلام:
باخوندن هر خط میشه هر چیزی رو که می گی مجسم کرد
و... آمیختن نوشته ای احساسی با اون اصطلاحات و تشبیهات
جدید و عالی بود...
امابه نظر من این متن معنیش کامل و جامعه و نیازی به ادامه دادنش نیست خوب شایدم من اشتباه می کنم...

سلام عزیزم
نظرات متفاوته
مرسی دخترم

ما(ریحانه) سه‌شنبه 17 خرداد 1390 ساعت 11:19 http://ghahvespreso.persianblog.ir

سلام.. هنوز آپ نکردی که.. ما داستان میخوایم یالا...

سلام عزیزم
چشم

احمد سه‌شنبه 17 خرداد 1390 ساعت 13:56 http://serrema.persianblog.ir/

سلامممممممممممممم
خوبی ؟؟
بروزم
فراموش کردم بگم

سلام
مرسی
به به
خسته نباشی!

احمد سه‌شنبه 17 خرداد 1390 ساعت 14:18 http://serrema.persianblog.ir/

علی لرستانی سه‌شنبه 24 خرداد 1390 ساعت 13:56 http://alilorestani.persianblog.ir/

وای از دست این کتابا....یاد شبای امتحان خودم میفتم


بعضی هاشون واقعا دوست داشتنی هستن ولی بعضیاشون...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد